بند بند وجودم، تک تک سلولهام دارن پسرکم روصدا میزنن.این درست ترین توصیف برای این روزهای انتظار منه.
درسته که یک سال و سه ماهه که منتظریم، ولی دو هفته ای میشه که عمیقا چشم انتظارم و کلافه از نبودن جان دلم در کنارم.
از عمق وجودم میخوامش.مثل تشنه ای که آب رو دیده و هر چی میره بهش نمیرسه.خسته ام ولی باز هم با لذت به سمتش چشم دوختم.
هرتلفنی دلم رو به لرزه درمیاره.هزاران بار لحظه ی دیدنش برای اولین بار رو تصور کردم و قربون قد و بالای نیم وجبیش رفتم.
عزیزتر از جانم بسه دیگه، بیا که وجودم تشنه ی بوییدن و بوسیدنته.
رو ,چشم ,بار ,ای ,دلم ,وجودم ,و انتظار ,انتظار و ,به لرزه ,لرزه درمیاره ,رو به
درباره این سایت