محل تبلیغات شما

بالاخره دیشب کمد دردونه م رو باباش آورد.از بالا که کوچه رو نگاه میکردم وقتی کمدش رو دیدم گفتم مامان جانم مبارکت باشه عزیز دلم

تمیزش کردم و قربون صدقه ش رفتم.با عشق ذره ذره ی خاکش رو گرفتم.

گفتم بمونه صبح سر حوصله می چینم.ولی تا می اومدم می نشستم دلم طاقت نمی آورد و میرفتم یه تیکه اسباب بازی می چیدم دوباره برمیگشتم.باز میرفتم چند تا تیکه می چیدم و برمیگشتم

نهایتا کمد رو تقریبا چیدم و خوابیدم.

صبح از ذوقش خوابم نبرد.اول پنجره ی اتاق رو دستمال کشیدم و بعد هم همه زیر و بم اتاق رو جارو برقی کشیدم.

چون دو ماه بود که وسایل رو خریده بودیم بعضی چیزا مثل کالسکه ش خاک گرفته بود که اونا رو هم اساسی تمیز کردم.

گهواره رو نصب کردم و ماشینش رو سر هم کردم.و همه چیز رو جابجا کردم.به هر چی که دست میزدم میگفتم مبارکت باشه مامانی،بغلش میکردم و بعد میذاشتم سر جاش.

بالاخره ظهر کارم تموم شد و با لذت تماشاش کردم.گهواره ش رو ت دادم و خودم رو دیدم که بالاسرش نشستم و لالایی میخونم.آخ که چه لذتی داره دیدن وسایل عزیز دلم.لحظه به لحظه ش از خدا خواستم که نصیب همه منتظرا بشه.

از ذوقم عکسشون رو گرفتم و به همسر جان و چند تا از دوست جونام فرستادم

لباسایی که مامان براش از مکه اورده بود رو هم  یادداشت کردم که بدونم موقع خرید لباس چه سایزی دارم که اضافه نگیرم.فعلا فقط دو سه تا رکابی و زیر دکمه گرفتم تا ببینیمش و بریم لباس بخریم.

حالا باید به فکر تزیینات اتاقش هم باشم.بادکنک هم میزنیم که خوشگلتر بشه.

خدا کنه حالا که همه چیز اماده ست خودشم بیاد.الهی به امید تو.

و خدایی که در این نزدیکی ست...

وسایل دلبندم رو چیدم...

خواننده های روشن و خاموش

رو ,هم ,چیدم ,ش ,سر ,وسایل ,کردم و ,رو دیدم ,می چیدم ,مبارکت باشه ,کردم گهواره

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قبسات